کد مطلب:77717 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

خطبه 233-در حمد خدا و لزوم تقوا











و من خطبه له علیه السلام:

«الحمدلله الفاشی فی الخلق حمده، و الغالب جنده و المتعالی جده. احمده علی نعمه التوام و آلائه العظام، الذی عظم حلمه فعفا و عدل فی كل شی ء ما قضا و علم ما یمضی و ما مضی.»

یعنی سپاس و ستایش مختص خدائی است كه منتشر است سپاس او در هر چیز. قوله تعالی «و ان من شی ء الا یسبح بحمده» و غالب است سپاه او بحسب ثواب آخرت و دنیا، قوله تعالی «و ان جندنا لهم الغالبون» و بلند است مجد و بزرگی او قوله تعالی: «تعالی جده». ستایش می كنم او را بر نعمتهای جفت او، زیرا كه هر یك او راحت دنیا و آخرت باشند و قوت روح و بدن باشند و قوت نفس و عقل باشند و روح و ریحان باشند و حور و غلمان باشند. و بر نعمتهای بزرگ او كه علوم و معارف حقه ی یقینیه باشند. آن خدائی كه بزرگ است حلم او در عقوبت بندگان، پس به تقریب بزرگی حلمش درگذرد از تقصیرات ایشان و عدل و انصاف كرده است در هر موجودی آنچه را كه حكم كرده است، یعنی احكام تكوینی او اعطاء حق است به مستحق و وضع شی ء است در موضع مستعد. و دانسته است آنچه را كه می گذرد و آنچه را كه گذشته است. یعنی ماضی و مستقبل در علم او حاضر است بدون تفاوت و تغایر و علم او قبل از ایجاد، مثل علم او است بعد از ایجاد بدون تغیر.

«مبتدع الخلائق بعلمه و منشئهم بحكمه، بلا اقتداء و لا تعلیم و لا احتذاء لمثال صانع حكیم،

[صفحه 963]

و لا اصابه خطا و لا حضره ملا.»

یعنی او است ایجادكننده ی مخلوقات از روی علم و دانش عین ذات خود و نو پدیدآورنده ی ایشان به مجرد حكم و امر خود كه كلمه ی «كن» باشد، بدون پیروی كردنی و نه یاد گرفتنی و نه واگرفتن از صورت صنعت صانع حكیمی، زیرا كه اوست مبدء المبادی و عله العلل و اول بلا اول و بدون رسیدن به خطا و خللی و نه در حضور جمعی از صاحبان عقل و تدبیری. یعنی ایجاد كرد به راستی و درستی بدون شور و مشورتی، زیرا كه او است عین علم و عقل و واهب علم و عقل به جمیع علماء و عقلا، پس در نزد او خطا و خللی و قبل از افاضه ی او، علم و عقلی نباشد.

«و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، ابتعثه و الناس یضربون فی غمره و یموجون فی حیره، قد قادتهم ازمه الحین و استغلقت علی افئدتهم اقفال الرین.»

یعنی و شهادت می دهم به اینكه محمد صلی الله علیه و آله بنده ی او و فرستاده ی او است، مبعوث گردانید او را در حالتی كه مردمان سیر و رفتار می كردند در شدت و كثرت شقاوت و مضطرب بودند در حیرت ضلالت، به تحقیق كه می كشاند آنها را مهارهای هلاكت و محكم بسته بود بر دلهای ایشان قفلهای زنگ طبیعت:

«اوصیكم-عبادالله-بتقوی الله، فانها حق الله علیكم و الموجبه علی الله حقكم و ان تستعینوا علیها بالله و تستعینوا بها علی الله، فان التقوی فی الیوم الحرز و الجنه و فی غد الطریق الی الجنه. مسلكها واضح و سالكها رابح و مستودعها حافظ.»

یعنی وصیت می كنم شما را ای بندگان خدا، به ملازمت تقوا و پرهیزكاری از برای خدا، پس به تحقیق كه تقوی حق ثابت واجب خدا است بر شما، به تقریب ادای شكر انعام او و باعث ادای حق شما است بر خدا، به رسانیدن به قرب و رضوان او و به اینكه طلب یاری كنید بر رسیدن به ملازمت تقوی به توفیق و كرم خدا و طلب یاری كنید به سبب داشتن تقوی بر رسیدن به قرب و رضوان خدا، پس به تحقیق كه تقوی در امروز حافظ و سپر است از نكبات و عقوبات حدود و تعزیرات شرعیه و در فردا راه راست است به سوی بهشت و مثوبات الهیه، راه رفتار تقوی آشكار است و رونده ی در او با

[صفحه 964]

منفعت و رستگار است و امانت دار تقوی كه خدا است حافظ و نگاهدار است و با منفعت بسیار در روز اعسار پس می سپارد.

«لم تبرح عارضه نفسها علی الامم الماضین و الغابرین لحاجتهم الیها غدا، اذا اعاد الله ما ابدی و اخذ ما اعطی و سال عما اسدی، فما اقل من قبلها و حملها حق حملها، اولئك الاقلون عددا و هم اهل صفه الله سبحانه اذ یقول: (و قلیل من عبادی الشكور).»

یعنی همیشه تقوی اظهاركننده است نفس خود را بر امتان گذشته و باقی مانده، از جهت احتیاج به سوی آن در فردا، یعنی شدت حاجت مردمان در فردا به تقوی به طوری است كه گویا علی الدوام تقوی خود را به ایشان می نماید و در نظر ایشان در می آید، در وقتی كه برگرداند خدا در روز قیامت آنچه را كه ایجاد و اظهار كرده است و گرفت آنچه را كه عطا كرده است از حیات دنیا و سوال كرد از چیزی كه عطا كرده بود از نعمتهای دنیا، پس چه بسیار اندك باشد كسی كه پذیرفته باشد تقوی را و برداشته باشد او را حق برداشتنی، آن جماعت اندك باشند در شماره و ایشان سزاوار وصف كردن و مدح كردن خدای سبحانه باشند، به سبب اینكه می گوید خدا: «و قلیل من عبادی الشكور» یعنی اندكی از بندگان من شكرگزار باشند.

«فاهطعوا باسماعكم الیها و اكظوا بجدكم علیها و اعتاضوها من كل سلف خلفا و من كل مخالف موافقا. ایقظوا بها نومكم و اقطعوا بها یومكم و اشعروها قلوبكم و ارحضوا بها ذنوبكم و داووا بها الاسقام و بادروا بها الحمام و اعتبروا بمن اضاعها و لا یعتبرن بكم من اطاعها.»

یعنی بكشید گوشهای شما را به سوی تقوی، یعنی گوش دل شما را به سوی شنیدن و قبول كردن تقوی و دائم و همیشه بدارید سعی و تلاش شما را بر تحصیل تقوی و بگردانید تقوی را از هر كسی كه گذشته است از شما عوض بر جامانده ی او و از هر كسی كه مخالف است با شما عوض موافق او. بگردانید به سبب تقوی بیدار بودن را خوابیدن

[صفحه 965]

شما، یعنی بگردانید خوابیدن شب را بیدار بودن به سبب تقوی و ببرید به تقوی زمان روز شما را، یعنی مشغول باشید به لوازم تقوی در زمان روز شما و بگردانید تقوی را شعار دلهای شما و بشویید به تقوی گناهان شما را و مداوا كنید به تقوی مرضهای روح شما را و پیشی گیرید به سبب تقوی به سوی مرگ و عبرت گیرید به كسی كه ضایع و بیكار گذاشت تقوی را و به عقوبت دنیا و آخرت گرفتار شد. و نباشید كه عبرت گیرد به شما كسی كه در كار داشت تقوی را.

«الا وصونوها و تصونوا بها و كونوا عن الدنیا نزاها و الی الاخره ولاها و لا تضعوا من رفعته التقوی و لا ترفعوا من رفعته الدنیا. و لاتشیموا بارقها و لا تسمعوا ناطقها و لا تجیبوا ناعقها و لا تستضیئوا باشراقها و لا تفتنوا باعلاقها، فان برقها خالب و نطقها كاذب و اموالها محروبه و اعلاقها مسلوبه.»

یعنی آگاه باشید و نگاه دارید تقوی را و نگاه دارید خود را از معاصی به سبب تقوی و باشید از دنیا منزه و پاك باشید و به سوی آخرت شیفته و عشاق و پست مدارید كسی را كه بلند كرد او را تقوی و بلند مدارید كسی را كه بلند ساخت او را دنیا و نگاه نكنید به سوی برق زننده ی دولت دنیا و گوش مدهید به آواز گفتگوی مطاع دنیا و جواب ندهید به فریادكننده ی دولت دنیا و روشنائی مجویید به درخشندگی دولت دنیا و فریفته مشوید به نفائس دنیا، پس به تحقیق كه برق دنیایی بدون منفعت است و گفتار دنیا دروغ است و اموال دنیا تاراج برده ی موت است و نفائس و امتعه ی خوب دنیا واكشیده شده ی مرگ است. «الا و هی المتصدیه العنون و الجامحه الحرون و المائنه الخوون و الجحود الكنود و العنود الصدود و الحیود المیود. حالها انتقال و وطاتها زلزال و عزها ذل و جدها هزل و علوها سفل. دار حرب و سلب و نهب و عطب، اهلها علی ساق و سیاق و لحاق و فراق.»

یعنی آگاه باشید كه دنیا پیش آورنده ی لذات پیشرو و عقوبات است و مركب سركش گاهگیر است و دروغگوی خیانتكار است و انكاركننده ی كفران كننده ی احسان و نعمت

[صفحه 966]

است و منحرف شونده ی اعراض كننده ی از حق است و میل كننده ی منتقل شونده است، حال او انتقال و زوال است و پا افشردن او اضطراب است و عزت او ذلت است و سعی و تلاش او لهو و بی فایده است، بلندی او پستی است، سرای جنگ و برهنه كردن و تاراج كردن و هلاك ساختن است. اهلش ایستاده اند برپای رفتن و روانه شدن و ملحق شدن به آخرت و جدا شدن از دنیا.

«قد تحیرت مذاهبها و اعجزت مهاربها و خانت مطالبها، فاسلمتهم المعاقل و لفظتهم المنازل و اعینهم المحاول، فمن ناج معقور و لحم مجزور و شلو مذبوح و دم مسفوح و عاض علی یدیه و صافق بكفیه و مرتفق بخدیه و زار علی رایه و راجع عن عزمه.»

یعنی به تحقیق كه سرگشته است راههای دنیا و عاجزكننده است گریزگاه دنیا و فریب دهنده است مطلبها و مقصدهای دنیا، پس به هلاكت انداخت و محافظت نكرد اهل دنیا را حصارهای دنیا و دور انداخت ایشان را منزلهای دنیا و خسته گردانید ایشان را مطالب و مرادات دنیا، پس بعضی از اهل دنیا رستگارند پی كرده شده ی مصائب و نوائب و بعضی گوشت بریده شده ی درنده هایند در بیابانها و بعضی اعضای سربریده شده اند در مهالك و بعضی خون ریخته شده اند در محارب و بعضی گزنده ی دستهای خودند از تاسف و بعضی بر هم زننده ی كفهای خودند از تلهف و بعضی دست گذارنده بر رخسارهای خودند از هم و اندوه و بعضی عیب كننده ی بر رای و تدبیر خودند و بعضی رجوع كننده ی از اراده ی خودند.

«و قد ادبرت الحیله و اقبلت الغیله، (و لات حین مناص). هیهات هیهات، قد فات ما فات و ذهب ما ذهب و مضت الدنیا لحال بالها، (فما بكت علیهم السماء و الارض و ما كانوا منظرین).»

یعنی به تحقیق كه پشت كرد حیله و چاره كردن و روآورد ناگاه گرفتن، «و نیست آن هنگام هنگام گریختن»، چه بسیار دور است گریختن، چه بسیار دور است گریختن! به

[صفحه 967]

تحقیق كه فوت شد اسباب عباداتی كه فوت شد و گذشت زمان طاعاتی كه گذشت و گذشت دنیا بر حال دل خود. و خواهش خود كه فنا باشد نه بر خواهش اهلش كه بقا باشد، «پس نگریست بر اهل دنیا آسمان و زمین و نبودند مهلت داده شدگان از عقوبات».

[صفحه 968]


صفحه 963، 964، 965، 966، 967، 968.